جدا از اینکه خیلی استرس دارم بابتش، خوشحالم که دارم تموم میشه فقط چند ساعت تا پایانشه....
هرچند که منتظر نمره بودن خیلی استرسش بیشتره :/ اونم این درسی که خیالم بابتش راحت نیست.
*غِین* رو امروز میبینم ساعت ۱۲... کمکم میکنه توو کشیدن فونداسیون لعنتی..
دیشب هم پست تولد خانوم*فِ* رو گذاشتم... بینهایت خوشحال شد.. و منم از خوشحالیش خوشحالتر شدم...
۱۰ام اونم امتحان داره و میتونیم همو ببینیم..
وای باورم نمیشه کابوسه کاردانی داره تموم میشه...
مادرجان هم برای ۲۳ام بلیط مشهد گرفتن... منو مادرجان و برادرجان میریم... پدرگرام نمیاد بخاطر شغلش... اولین مسافرت ۳نفرمون... قبلا ۱بار هم بدون پدرگرام رفتیم مشهد... اما زنوونه بود.. مادربزرگام و عمم و زنعموم و چندنفر دیگه هم بودن..
اینسری تنهای تنهاا❤
البته چون از طرف ادارهی مادرجان میخوایم بریم، احتمالش هست با همکاراش همسفر بشیم...
خیلی خوبه بعد امتحانا میریم مسافرت... واقعا میتونم استراحت کنم... مخصوصا که با قطارِ نه ماشین..
الانم برم اماده بشم و بعدش تا ۱۲ خودمو برسونم دانشگاه.
هوا بارونیه و خیابونا شلوووووغ.. باید زودتر راه بیوفتم..
*اِی رسااااامِ کذایی... دیگه داری میری به جهنم*
هیچ عنوانی به ذهنم نمیاد !...برچسب : نویسنده : pdream21 بازدید : 91